آب خود را ریخت
تا سبکتر شوی و
او را زودتر
به خیمه ها
برسانی!
مشک هم
مجنون حسین
شده بود
خدایا
به دنبال حق بودم
سر از باطل در اوردم!
حالا این تو و این گردن
باریکتر از موی ما
خدایا
دست گیری از
زمین خورده ها را
دوست داری!
باشد زمین می خورم
کو گناهی؟!
پیشانی ام را
محکم به مُهر می فشارم
نه،خدا، نشد
در این سجده هم
تو را به خاطر نیاوردم!
خدایا
ندید بگیر گناهم را
کار از شتر گذشته است
و الا می گفتم
شتر دیدی ندیدی!
از تو که می نویسم
جنست خریدار ندارد
البته به تجربۀ قرآن
چیز جدیدی نیست
این اوضاع و احوال
دلخور نباش خدا جان
حتما من بد می نویسمت
و الا تو همیشه خوبی و
ان شالله پرطرفدار!
حرف از عدالت می شود
تنم می لرزد!
عدل تو
بوی عذاب مرا
می دهد خدا
خدایا
فکری شده ام بدجور!
به این فکرمی کنم
به من فکر می کنی؟
و جواب "نه"
خوره ایی شده است
بر جان باورهای بی رمقم!
مرا تحمل می کنی!
و من این همه را
حمل می کنم به خوبی ام!
چقدر شیرین عقل است
این بنده ات خدا...
